سفارش تبلیغ
صبا ویژن
الله اکبر خامنه ای رهبر
 

متن سخنرانی حاج حسین یکتا در جمع دانشجویان بسیجی

"آقا" آماده باش داده اند، آرایش جنگی بگیرید رفقا!

حاج حسین یکتا 

وقتی پای حرف های حاج حسین می نشینی انگار یک سطل آب یخ رویت ریخته اند؛ او از روزهای نبرد می گوید؛ از فکه، طلائیه، شلمچه و از امروز و نبرد امروز. از مسیر دیروز می گذرد تا امروز را به تو بفماند. در جنگ کسی استراحت نمی کرد و تو استراحت کردی. وقتی نهیبش را با وجودت حس می کنی تازه حجاب روزمرگی هایت کنار می رود.

حرف های حاج حسین مقدمه نمی خواهد. حرفهایش شاید بیشتر به درد افسران جنگ نرم بخورد. جنگی که اکنون کمی مختصاتش تفاوت پیدا کرده؛ اما همچنان به قوت خود باقی است. نبرد از آغاز بوده و تا هست، خواهد بود. تنها این مختصات است که تغییر می کند و افسران جنگ بیش از هر چیز باید مختصات جدید جنگ را در هر برهه بشناسند تا بتوانند میدان دار نبرد باشند. نباید معرکه را رها کنند بلکه باید دنبال مختصات جدید بگردند. آنچه در پی می آید، گزیده ای ازسخنان حاج حسین یکتاست که در تاریخ 3/12/88 در یک جلسه بسیج دانشجویی ایراد شده است:

13شهریور 1359، عراق بعد از اینکه تقریباً یکی-دو سال ما را در کردستان و شلوغی های کردستان اذیت کرد، و بعد از گرد و خاک هایی که در مرز ایران و عراق و در خرمشهر صورت داد و بعد از درگیری های خلق عرب، جنگ را شروع کرد. زد و آمد جلو. یک بمباران مشتی هم تهران را کرد و فرودگاه و چند تا جای دیگر را. و تقریباً مردم همه خبر شدند که جنگ شده است. این یک!

دو!

چند روزی که گذشت، قطعی شد که بچه ها باید بروند. این جدا از درگیری های پراکنده در بیابان ها و بعضی درگیریهای خیابانی در خرمشهر بود. حضرت امام اعلام کرد که دشمنی آمده است، دزدی آمده است سنگی انداخته است و رفته است. شیرجوان ها! بچه شیرها! شیعه های امیرالمومنین! عاشق‌های انق?ب! جوان ها! یا علی! بزنید بریم. ملت پا شدند رفتند جبهه. اما همه جبهه نرفتند. جنگ شروع شد اما همه جبهه نرفتند. یک عده هم که رفتند جبهه چند دسته شدند.

جهت مشاهده ادامه سخنرانی به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

یکی شد شهید چمران و ایستاد. رفت در دهلاویه و سوسنگرد و دعوا و درگیری... نمایندگی مجلس را رها کرد، وزارت دفاع را رها کرد و یک کلاشینکف به دست گرفت، و رفت کفسوسنگرد و ده?ویه، شد چمران.

علم الهدی هم بساط ?نه جاسوسی و حرف و حدیث سیاسی و مصاحبه مطبوعاتی را رها کرد و رفت، شد علم الهدی. آنجا ایستاد در درگیری -چی شد را کاری نداریم- له شد و ماند و دشمن دورش زد و بعد جنازه علم الهدی رو پیدا کردند. جهان آرا هم یا علی گفت و ام-یکی، تفنگی، بساطی، راه انداخت و شد درگیری خرمشهر. شهید شیرودی هم نشست پشت هلیکوپترش، رفت ایستاد تو دشت ذهاب. این تانک را بزن، آن تانک رو بزن، و دیدید تصاویر یا خاطرات یا سریال را، به معنای اینکه در غریبی و غربت ایستاد شیرودی و یکجبهه رو به کمک بقیه بچه ها، بسیجی و جهادی و ارتشی و سپاهی جمع اش کردند.

?چه داریم می بافیم به هم؟ می بافیم بههم که 31 شهریور جنگ شروع شد، همه ایران فهمیدند جنگ شروع شده. همه ایران فهمیدند جنگشده، اما همه ایران جبهه نرفتند. اگر می رفتند شاید جنگ هشت سال طول نمی کشید. همه آنهایی هم که رفتند جبهه، علم الهدی و چمران و خرازی و باکری و همت و حاج احمد نشدند. خیلی ها هم که جبهه آمدند، تازه شب عملیات پشت کله شان را باید می‌گرفتی که: «بابا، پاشو نترس!» دوشکا می زد، کُپ کرده بود، که ببریمش جلو. جنگنده هم ما کم داشتیم.

?آقا! پس جنگ روی دست کی می چرخید؟ جنگ روی دست یک عده آدم می چرخیدکه درک درستی داشتند از جنگ، و متکی به ایمان و اراده و عقل و تدبیر خودشان شدند، رفتند و ایستادند وسط میدان. یک تعداد بر و بچههای ارتش هم که تانک را می شناختند، توپ را می شناختند و گلوله را می شناختند، به اینها یک آموزش هایی دادند. چون آن موقع فرماندهی در جنگ را "آنها" بلد بودند. بعد از این طرف بومی سازی شدبا نگاه معنوی و بسیجی و ایمانی و حزب اللهی و سپاهی. یکبساط جدیدی به پا شد.

جنگ رفت جلو، امام فرمود جنگ در رأس امور است. باز پول ها یک جای دیگر شاید... باز تدابیر یک جای دیگر شاید... تا ?رسیدیم به یک جایی که امام فرمود قبل از قطعنامه -فکر کنم 1/11 باشد- امام می گوید: ای احرار، ای آزادگان، به پا خیزید، امروز ایران کرب?ست. ای حسینیان به پاخیزید. اگر دیر بجنبید زیر چکمه آنها خرد می شوید که می خواهند حتی آخ هم نگویید. این جم?ت امام است 3-4 ماه قبل از اینکه قطعنامه را بپذیرد. که اوضاع جبهه دیگر نیرو تویش نبود. جنگ عادی شده بود. حرف و حدیث ها عادی شده بود. همه دیگر نمی رفتند جبهه. می گفتند: «حا? می رویم! بگذار ترم تموم بشه. بگذار دانشگاه تموم بشه. تابستون نه، زمستون. چرا من؟ چرا تو؟ چرا ما؟ بس?ه دیگه! تا کی؟...»

عادی شده بود. موشک اومده بود توی شهر. چهارماه بعد هم امام قطعنامه را قبول کرد. به یک نگاه زهر را بهشنوشاندند. (می گویند تیر را دشمن می زند، زهر را خودی می دهد) و امام گفت قطعنامه. در آن پیام چه گفت؟ گفتخوشا به حال آنانکه جبهه رفتند. خوشا به حال آنانکه در این معرکه ایستادند و بدا به حال آنها که زن و مال و بچه و زندگیشان را از این معرکه دور داشتند و...

?این روند ما در جنگ بود. جنگ شروع شد، همه فهمیدند، همه نرفتند. آن هایی که رفتند همه آن هایی که باید می شدند، نشدند. جنگ روی دست یک عده فرمانده عاشق، نیروی مومنِ معتقد توفیق دار می چرخید. بقیه کسانی هم که آمده بودند جبهه -که میگویند یک درصد کل جمعیت ایران!- آن ها هم زیر ع?لم این توفیق دارها سینه می زدند. آخرش هم اینجوری قطعنامه را به امام تحمیل کردند.

?در حالی که در کرب?ی 5 به خاطر آن نبرد جانانه که بچه ها از نونی ها رد شدند، عراق قطعنامه را نوشت. بروید قطعنامه را بخوانید؛ بندهایش همه اش به نفعماست، هیچ بندی به ضرر ما ندارد: متجاوز معلوم شود؛ خسارت داده بشود؛ به مرزهابرگردیم. ولی امام قبول نمی کرد، چون در موضعقدرت بودیم. فرض کن ما برویم در یکنقطه ای که در مذاکرات همه این بندها قبول بشود، همه این بندها اجرا بشود. و الا دشمن که اجرا نمی کند. می گوید قطعنامه ولیمی زند زیرش. که زد زیرش! دیدید بعد از قطعنامه گازش را هم گرفت آمد. درست؟ ولی آمدند و کار را به یک جایی رساندند و اینقضیه تحمیل شد. این جا را نگه دار یک دوره تاریخی را!

?رفیق!

"یک نفر" در مملکت اجازه دارد اع?م جنگکند! فقط فرمانده معظم کل قوا. فقط «رهبری» می تواند اع?م جنگ کند. و ?دوبار در مملکت جمهوری اس?می اع?م جنگشده است. یک بار در عصر 31 شهریور 1359 -با این روند که برایت گفتم- و یک بار هم چند وقت پیش آقا اع?م جنگ کرد. جنگ همه جانبهتمام عیارِ فرهنگی دشمن علیه ما شروع شد. این مسخره بازی های خیابان ها و راهپیمایی ها را رها کن! این ها را جنگ نمی گویم، این ها دود جنگ است. این ها گرد و خاک رزمایش قبل از جنگ است. اینها یک تک ایذایی دشمن به ما بود که تست بگیرد. یافکر میکرد می تواند بزند بیاید جلو، محاسباتش غلط بود.

?یک تکی کرد یک رزمایشی کرد. درست؟ جنگتمام عیار دشمن علیه ما شروع شد. آقا فرمود شبیخون، آقا فرمود تهاجم، آقا فرمود ناتو، حا? اع?م جنگ تمام عیار دشمن علیه ما در جبههی نرم. چه میخواهیم بگوییم امروز با همدیگر؟

دشمن وارد حدود ما شد. دشمن وارد سرحد?ات ما شد. بچه ها دشمن آمد، آمد، یک مرتبه آتشش را ریخت. یعنی تا به هوش شدی، تا به گوش شدی، می بینی یک عالمه از عقول و قلوب بچههای ما فتح شده. یقین ها، شک شده، حب ها، بغض شده.

?بچه ها حالت، حالت جنگی است. نه دوباره شلوغ پلوغی و فتنه و ...، بحثهای زیرساختیِ اساسی را می گویم. شلمچه شریفه، فکّه امیرکبیره، ط?ئیه علم و صنعته. هر کدام از یادمان هایی که می رفتی می ایستادی آنجا گریه می کردی! شهادت، شهادت، شهدا قربونتون برم! نمی خواد قربونشون بشی! اینقدر کار خراب شده اونها آمدند و دارند قربون شما میشوند! پریشب یک بچه شهید من را دید گفت: «حاج حسین، پریشب خواب بابام رو دیدم بعد از مدت ها، پریشون و خاکی آمده یه موتور سواره، داره خیابون انق?ب را می ره و میاد.» اون ها نیومدند؟ "اون‏ها" اومدند تو میدون دیگه.

?اول از همه مشکل اساسی این هست که بچه ها باور ندارند جنگ شروع شده. آقا گفت جنگ فرهنگی، قبلشهم گفت غزه، قبلش هم گفت لبنان. آقا میگویند لبنان، ما هاهمه میگوییم: لبنان، لبنان، لبنان! آقا میگوویند غزه، ما همه میگوییم: غزه، غزه، غزه،...! ما همه شدیمسیستم دالبی، فقط اکو میکنیم حرف آقا را! دشمن وارد سرحد?ات ما شده است. بخش هایی از خاکریز دانشگاه فتح شده. تعدادی از سنگرها فتح شده. تعدادی جنازه کف دانشگاه ریخته، بوی گند گرفته، بوی تعفن داره بیماری ها و میکروب ها و مرض ها رو دور خودش جمع می کنه. تعدادی تیر خوردند دارند، خون ریزی می کنند هنوز تو حالت اغما و بیهوشی نرفتند. تعدادی بین ما و آن طرف ماندند، موجی شدند، نمی دانند کدوم طرفی بروند.

به من بگویید ببینم جهان آرای این جنگ کیه؟ همهنشستید می گویید انق?ب فرهنگی، وزارت علوم، دولت،... شش تا جبهه الکی برای خودمون باز میکنیم، دوباره میکشیم کنار تیر بخورد به آقا! تا آقا میگویند نخبه ها همهنگاهمان به سیاسیون است. تا آقا میگویند خواص نگاهمان به آقایان قم است. نخبه دانشگاه علم و صنعت، دانشگاه شریف، اینجا کیست؟ خواص آقا اینجا کیست؟

?ماحالتمون با قبل از جنگ نرم که آقا اع?م کرد، افسر جوان، فرمانده، فرق کرد؟ فرقینکرده. میگویم: «خانم شما کی میروی خانه؟» میگوید: «ما ساعت 2 ک?سهایمان تمام شد میرویمخانه.» برادر، شما کیتشریف می برید؟ جواب می دهد:«ما هم دیگه باید بریم خونمون دیگه!» روش هر شبمون برقراره. لباس و آنکاردمون برقراره. مهمونی ها مون برقراره. هر موقع هم دلمون گرفت شبعید بریم راهیان آبغوره بریزیم. ای به گور سیاه! همه زندگیمون داره طبیعی می چرخه، بعد قربون شهید همت و جهان آرا و اونها میرویم که چندشب بود نخوابیده بودند، رفته بودند تو معبر شناسایی کنند. فقط قربون اونها بریم کهمی رفتند روی کالک و نقشه، ساعتها بحث می کردند تا یک معبربرای بچه ها پیدا کنند. اون وقت قربون اونها بریم که یک ماه، چهل روز همت نمیتونست بیاد به خانمش توهمون اندیمشک سر بزنه. مگه نخوندین تو خاطرات شهدا؟ فقطقربون اون ها بریم که گیر میکرد شهید برونسی، می نشستگریه میکرد- خوندین در خاک های نرم کوشک- گریهمیکرد، ضجه میزد، حضرت زهرا در گوشش می گفت بیست تا به چپ، ده تا به راست، معبر پیدا می شه!

?این حرف ها مال اون هاست، به ماها که رسیده همه ترسیدیم. به ماها که رسیده تدبیر جنگی نداریم. به ماها که رسیده اص?ً نمی فهمیم آقا چی میگه! چون آرایشجنگی نگرفتیم. چون لباسخاکی به تن نکردیم. چون دل هامون مثل شهید کاظمیپشتخاکریز باند بسته به کله اش، دل هامون پریشون نیست. کی قلبش این مدت تیرکشیده؟ کی معده اش این مدت سوخته؟ کی خوابش کم شده؟ کی مطالعه اش بیشتر شده؟

رفقا! آرایشجنگی بگیرید رفقا! جنگ شده است! رفقا رهبر محدوده جنگ را دانشگاه گذاشته. هی برید در مدح دیگران ?بسرایید. ای قربون این برم جانباز قطعنخاعی! ای قربون این برم مادر شهیده! ای قربون این برم پدر 5 تا شهیده! ای به فدای این برم که این همه رفت تو اردوگاه عراقی ها کتک خورد!

حسن باقری کیه؟ حسن باقری 19 سالش بود می اومد می ایستاد تو وزارت دفاع فرمانده ها را توجیه می کرد؟! حسن باقری کیه؟ هی عکس حسنباقری می زنیم تو کتابمون و در و دیوار اتاق خوابگاهمون. به چه درد میخوره؟ عکسشهدا را می زنیم، ولی عکسِ شهدا عمل میکنیم!

من نیومدم امروز حرف تهییجی و تحریکی و حماسی بزنمها! من اهل خاطره و روایت و شهید و... هستم. همه تون هم می دونید. ولی تموم شدبسیج با اون فضا، تموم شد راهیان با اون فضا. آرایش جنگی بگیرید! هیچکی حق نداره از این دانشگاه بره بیرون بدون برگه مرخصی مسئول بسیج. حق نداری بری بیرون! داری می جنگی! ببخشید من امشب مهمونی دارم! داریم می جنگیم ببخشید امشبخواستگار اومده! آقا داریم می جنگیم من می خوام برم امشب شرکتمو تأسیس کنم! آقا داریم می جنگیم. من امشب دعوت دارم جایی باید برم! آقا داریم می جنگیم. من حا? فع? ده روز نیستم، داریم می ریم خونمون! تک به تک بچه ها دارند پرپر می شوند، دارندگلوله می خورند، کی باید با اینها حرف بزنه؟ کی باید بره کار چهره به چهره بکنه؟ کی باید بره کار نفس به نفس بکنه؟

?آقا فرمود: افسر. تعبیرش هم اینجوریه که :«من سرباز نمیگم. سرباز کسیست که به خطّش می کنند. سرباز کسی ست که به او بشین و برپا میگویند. من به شما افسر میگویم.» افسر یعنی چه؟ افسر در حداقل ترین حالتشیعنی فرمانده گروهان و گردان؛ درحداقل ترین حالتش تو لشکر ما به یاد یارای امام حسین 72 تایی می بستند. به خط کن نیروهات رو ببینم! هر کدوم 72 نفر رو به خطکنید، از جلونظام! داری؟ داری 72 نفر به خط کنی؟ اص?ً با 72 نفر رفیق هستی اینجا؟ اص? برای 72 نفر وقت گذاشتی اینجا؟ اص?ً افسری کردی اینجا؟ اص?ً تعابیر آقا رو نفهمیدیم! خوابیم!

?کار چهره به چهره است. کار نفس به نفس است. اون ها تک تک پشت اینجبهه دارند نیرو میگیرند. تک تک داره گلوله میزنه. ?تک تک داره شک میاره. تک تک داره بغضمیاره. تک تک باید ارتباط بگیری. همایش گرفتیم! ساختارمون رو عوض کردیم! از ?اون ساختارها ما دیگه نمیخوایم! ما اص?ً ساختار نمیخواهیم! ما یک قرارگاه جنگیِ عملیاتیِ معرفتی بصیرتی باعنوان تیپ و گردان و لشگر و یگان، با اط?عات عملیات و توپخانه و دیده بانی و حمله و تخریب می خواهیم. اینطوری باید ساختار ببندی.

کی داره ا?ن بحث می کند؟ من قبول ندارم بچه بسیجی در عصر امروز دانشگاه، آخر شب بدون بیهوش شدن و فشارش افتادن و یه گوشه ای از حال رفتن خوابش ببرد! من قبول ندارم! هر کی هم هر حرفی دارد رو کند! ما خیلی هم جابرای کار کردن داریم. خیلی جا برای حرف زدن با همدیگر داریم. خیلی برای حضور در عرصه بصیرتی و معرفتی و ارتباط گیری با بچه ها کار داریم. آنکارد من به هم نخوره! آنکارد تو هم به همنخوره! فقط قربون حضرت زهرا برم، قربون امام حسین، قربون رزمنده ها برم که این همه شهید و جانباز و قطع نخاع و آزاده بشوند. این همهمادرهابیبچهبشوند. به من نباید دست بخورد!

?بچه ها، چه باید کرد؟ من اون خودسازی زمان جنگ را ندارم، خودم یهعالمه شبهه دارم. خودم یه عالمه کسری دارم. چند نفر رو جواب بدم؟ چهجوری باید جواب بدم؟ برو زیر چرخ تانک له بشو، یه سال بعد استخوان هایت را پیدا کنند، بشو علم الهدی. ما به تکلیف مون باید عمل کنیم. به نتیجه نباید توجه کنیم. ما باور کنیم امروز وظیفه مون کار سخت شبانه روزی است. ما قبول کنیم امروز وظیفه مون رصد درستضعف ها و قوت هاست. ما قبول کنیم امروز باید بایستیم. شبانه روزی برویم. ما قبول کنیم حال امروزمون با حال سهماه قبل مون باید فرق کنه. خدا مخرج صدق اش را میفرستد.

?ما باید چه کنیم ا?ن؟ باید ا?ن یکقرارگاه عملیاتی واقعیِ به معنای تمام کلمه ی توی میدون بودن تشکیل بدیم. ?تقسیم مأموریت بشه. اص?ً یک گروهی بشوند اط?عات عملیات رصد کنند که اوضاع در دانشگاه چه خبر است؟ اوضاع یعنی نفر به نفر. چندنفر دانشجو دارید؟ لیست شو بردار بیار. اینخوابگاهیه. اینتهرانیه. این استاداشون این ها اند. این نقطه بمبارانشون اینه. از اینجاها خوردن. این دانشکده ضعفمون اینه. کمبود نیرو در اینجا باعث شد این اتفاق افتاد. یک رصد درستی از وضع نفر به نفر باید بکنید. از یک نفر هم غافل نشوید! اون یهنفر گوشهخاکریز ایستاده، گوشه دانشکده ایستاده، به امید اونی-حتی بچه های خودمون را غافلنشوید- همون را دور می خوریم. از همون جا مشکل درست میشود. همون فردا مدیر نظام میشود، دخل نظام را از آن نقطه میاورد. اگر ما رصد درست نکنیم، اگر شناسایی درستنکنیم و ندانیم واقعا سوال بچه ها، حرف بچه ها، قصه و غصهبچه ها چیه و جواب منطقی درست کنیم...

?بچه ها ما بعضی وقت ها مکلف به جواب دادن همه چیز نیستیم. یه اتفاقاتی تو نظام می افتد. من بخواهم همه را جواب بدهم، خب! قطعاً نمی تونم. منمیخوام بگم اون روز که بچه ها رفتند تو جبهه می جنگیدند، شهید همت ایستاد تو خیبر. امام گفت امروز باید جزایر حفظ بشه، نمی دونستتهرون چه خبره؟ میرحسین را نمیشناخت؟ تهران را نمی شناخت؟! منتظری را نمی شناخت؟ فرمانده لشکرِ بچه تهرانی، تهران را نمی شناخت؟ که برود تو اون مرداب ها، بایستد اونجاها، شهید بشه؟ سرش قطعشه؟ می دونست! امام گفته امروز باید جزایر حفظ شود. ایستاد تو اون جزیره مجنون، بهعشق این لیلی جنگید، که امروز برای همهی مجنون های راهیان نور شده لیلی، که می روی از ط?ییه خاک تبرکی برمیداری میاری.

تک به تک نیرو ها را بررسی کنید وضع بچه های خودی را بررسی کنید. شیمیایی می زنند! پیدا نیست. یک دفعه به عنوان هوا -فرهنگ هواست- تنفس می کنی. می بینی بچه ها افتادند. هر جور قراره تجهیز شوید. رفقا! از دست می روید. بمبارون سنگین است، آتیش سنگین است، کار سهمگین است. دارم بهتون می گم ها! حالا بازی بازی کنید تا کار تموم شه! تا این یه قطعنامه را هم به سید تحمیل کنید. تا این دفعه هم دخلمون بیاد. هر چند خدا رفویش می کند. هرچند خدا درستش میکند. هرچند هر کی خدا رو نصرت کرد خدا یاریش می کند. حواست باشه ان تنصروا ?ینصرکم، تو اون آدمی باش که خدا رو یاری می کنه! کی قراره پشت دشمن را بشکند؟ کی قراره طرح رو درست اجرا کنه و آرایش جنگی که آقا خواسته و جنگ نرم رو درست کنه و برای بقیهجاها الگو بشود؟ حتی اگه له بشه؟ با معرفت، با بصیرت، با آخرین شناسایی وارد عمل بشه؟

ادامه در پست بالا




موضوع مطلب : حاج حسن یکتا

ارسال شده در: شنبه 89 اردیبهشت 4 :: 11:43 عصر :: توسط : مدیر وبلاگ

 
درباره وبلاگ
کلام هدایت اینترنت که به وجود آمد، یک ابزار اختصاصی نبود، ما هم میتوانیم از آن استفاده بکنیم; یعنی یک راه دو طرفه است. اگر دشمن می تواند از علوم ارتباطات و از پیشرفت ها و تازه های علمی این رشته استفاده کند، ما هم می توانیم استفاده کنیم. از همان شیوه هایی که ضلالت منتشر می کنند، ما استفاده می کنیم و هدایت را منتشر می کنیم. حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)
نویسندگان
 ()
نویسندگان
 ()
نویسندگان
 ()
نویسندگان
 ()
لوگو
کلام هدایت

اینترنت که به وجود آمد، یک ابزار اختصاصی نبود، ما هم میتوانیم از آن استفاده بکنیم; یعنی یک راه دو طرفه است. اگر دشمن می تواند از علوم ارتباطات و از پیشرفت ها و تازه های علمی این رشته استفاده کند، ما هم می توانیم استفاده کنیم. از همان شیوه هایی که ضلالت منتشر می کنند، ما استفاده می کنیم و هدایت را منتشر می کنیم.

حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 458057

جشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگاران بسیج و انقلاب اسلامی