توصیه های خواندنی امام خمینی( ره) به فرزندشان
پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی،فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست میدهی؛ یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد استدراج است.
برای مشاهده کل متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین الذی لا رحمن و لا رحیم غیره و لا یعبدو لا یستعان الا منه و لا یحمد سواه و لا رب و لا مربی الاایاه و هوالهادی الی الصراط المستقیم و لا هادی و لا مرشد الاهو و لا یعرف الا به، هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن و الصلوه والسلام علی سیدالرسل و مرشد الکل الذی ظهر من غیب الوجود الی عالم الشهود و اتم الدائره و ارجعها الی اولها و علی آل بیته الطاهرین الذین هم مخازن سر الله و معادن حکمه الله و هداه ما سوی الله.
و بعد این وصیتی است از پیری درمانده که در تمام دورهی عمر قریب به نود سالهاش در غرقاب ضلالت و سکر طبیعت به سر برده و اکنون ارذل العمر را به سوی قعر جهنم میپیماید و امیدی به نجات خود ندارد ولی از روحالله و رحمته مأیوس نیست و امیدی جز او ندارد و آنچنان در پیچ و خم علوم رسمی، که سر بسر قیل است و قال و خود را عاجز میداند که جز خدای تبارک و تعالی نتواند احصا معاصی او کند این وصیت به جوانی است که امید است به توفیق خدای بزرگ و هدایت هادیان سبل علیهم سلامالله راهی به سوی حق پیدا کند و خود از این منجلاب که پدرش را فرا گرفته، نجات یابد.
ای پسر عزیزم احمد _ سلمک الله تعالی- در این اوراق نظر کن و " انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال " من خود آنچه به تو میگویم گرچه خودم عاری و بری هستم، لکن امیدوارم که برای تو تنبهی باشد، بدان که هیچ موجودی از موجودات از غیب عوالم جبروت و بالاتر و پایینتر چیزی ندارد و قدرتی و علمی و فضیلتی را دارا نیست و هرچه هست از او جل و علا است، او است که از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است.
از این مخلوقات میانتهی پوچ و هیچ باکی نداشته باش و چشم امیدی هرگز به آنها مبند که چشم داشتن به غیر او شرک است و باک از غیر او جل و علا کفر.
پسرم! تا نعمت جوانی را از دست ندادی،فکر اصلاح خود باش که در پیری همه چیز را از دست میدهی؛ یکی از مکاید شیطان که شاید بزرگترین آن باشد که پدرت بدان گرفتار بوده و هست مگر رحمت حق تعالی دستگیر او باشد، استدراج است. در عهد نوجوانی شیطان باطن که بزرگترین دشمنان اوست، او را از فکر اصلاح خود باز میدارد و امید میدهد که وقت زیاد است؛ اکنون فصل برخورداری از جوانی است و هر آن و هر ساعت و هر روز که بر انسان میگذرد، درجه درجه او را با وعدههای پوچ از این فکر باز میدارد تا ایام جوانی را از او بگیرد و آنگاه که جوانی رو به اتمام است، او را به امید اصلاح در پیری سرخوش میکند و در ایام پیری نیز این وسوسه شیطانی از او دست نکشد و وعدهی توبه در آخر عمر میدهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالی را در نظر او مبغوضترین موجود جلوه میدهد که محبوب او که دنیا است از دستش گرفته است، این حال اشخاصی است که نور فطرت در آنها به کلی خاموش نشده است و اشخاصی هستند که غرقاب دنیا آنها را از فکر اصلاح به دور نگه داشته و غرور دنیا سرتاپای آنان را فرا گرفته است.
من خود چنین اشخاصی را در اهل علم اصطلاحی دیدهام و اکنون بعض آنها در قید حیاتند و ادیان را هیچ و پوچ میدانند.
پسرم! توجه کن که هیچ یک از ما نمیتواند مطمئن باشد که به این دام شیطانی نیفتد. عزیزم! ادعیهی ائمه معصومین را بخوان و ببین که حسنات خود را سیئات میدانند و خود را مستحق عذاب الهی میدانند و بجز رحمت حق به چیزی نمیاندیشند و اهل دنیا و آخوندهای شکمپرور این ادعیه را تأویل میکنند چون حق جلا و علا را نشناختهاند.
پسرم! مسئله بزرگتر از آن است که ما تصور میکنیم، آنان که در پیشگاه عظمت حق تعالی از خود فانی شدهاند و جز او چیزی نمیبینند، در آن حال کلام و ذکر و فکری نیست و خودی نیست این ادعیه کریمه در حال صحو قبل از محو یا بعد از محو که خود را در حضور حاضر میبینند، صادر شده است و دست ما و همه کس غیر از اولیا خاص از آن کوتاه است؛ پس سخن را از آن که درخور مثل منی نست درهم پیچم و آنچه برای تو فرزندم ممکن است که امید است به فضل خدا و دستگیری اولیا او علیهمالسلام بدان برسی، آغاز کنم و آن چیزی است که در "فطرت الله التی فطرالناس علیها " جمیعاً حاصل است یعنی فطرت توحید که تمام انسانها بلکه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هرکس رود چه در علوم و فضایل و فواضل و چه در معارف، و امثال آنها و چه در شهوات و هواهای نفسانی و چه در توجه به هر چیز و هر کس از قبیل بتهای معابد و محبوبهای دنیوی و اخروی ظاهری و خیالی و معنوی و صوری، چون حبّ به زن و فرزند و قبیله و سران دنیوی چون شاهان و امیران و سپهبدان یا اخروی چون علما و دانشمندان و عارفان و اولیاء و انبیاء (ع) همه و همه عین توجه به واحد کامل مطلق است، حرکتی واقع نشود جز برای او و وصول به او و قدمی برداشته نشود جز به سوی آن کمال مطلق و اکنون امثال ما در حجابهای ظلمانی بعضها فوق بعض واقعیم و دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است و اول قدم که مقدمهی رفع حجب است، آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر طبیعت که تمام وجود ما را از سر وعلن و باطن و ظاهر فرا گرفته، به تدریح به هوش آییم و این یقظهایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانستهاند و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمهی دخول در سیر است و رفع همهی حجب ظلمانی و پس از آن نورانی وصول به اول منزل توحید است و اگر به قدم عقال پیش رویم، آن هم با همهی عقال، همین نغمه را دارد و گوید کمال مطلق همهی کمالات است و الّا مطلق نیست و هیچ کمالی و جمالی و جمیلی ممکن نیست در غیر حق ظهور کند که این غیریّت عین شرک است اگر نگویم الحاد است.
عزیزم! اول باید با قدم علم لنگانلنگان پیش روی و این هر علمی باشد، حجاب اکبر است که با ورود به این حجاب به رفع حجب آشنا میشوی، بیا با هم به سوی وجدان رویم که ممکن است راهی بگشاید. هر انسانی بلکه هر موجودی بالفطره عاشق کمالات است و متنفر از نقص؛ شما اگر علم میجویید چون کمال است میجویید و از این جهت ممکن نیست که فطرت شما به هر علم که دست یابد، به آن قانع شود و اگر توجه کند که مراتب بالاتری است، در این علم بالفطره آن را میجوید و میخواهد و از این علم که دارد به واسطهی محدودیت و نقصش، متنفر است و آنچه بدان دل باخته، حیث کمال آن است نه نقص و اگر قادری توجه به قدرتش دارد این توجه به کمال قدرت است نه نقص آن و لهذا قدرتمندان دنبال قدرتهای بالاتر میگردند و خود نمیدانند.
قدرت مطلق، موجود مطلق است و تمامدار تحقق جلوهایست از آن موجود مطلق و به هرچه رو آوری، به او رو آوردی و خود محجوبی و نمیدانی و اگر به قدم وجدان همین مقدار را درک کنی و بیابی ممکن نیست که به جز موجود مطلق به چیزی توجه کنی و این گنجینهایست که انسان را بینیاز کند از غیر او و هر چه به او برسد از محبوب مطلق رسیده و هر چه از او سلب شود، محبوب مطلق از او سلب کرده است.
در این حال که از عیبجوییها و هرزهزداییهای دشمنان لذت میبری چه که از محبوب است نه از اینان و دل به هیچ مقامی نمیبندی جز به مقام کمال مطلق.
پسر عزیزم! حالا میخواهم با تو با زبان و قلم قاصر که دارم صحبت کنم تو و همه میدانید که در نظامی واقع هستید که به یمن قدرت الهی و توفیق او جل و علا و دعا و تایید حضرت بقیهالله ارواحنالتراب مقدمه الفدا و ملت انقلابی ایران -که جانم فدای یکیک آنها - دست ردّ به سینهی همهی قدرتهای شیطانی زده است نظام بینظام ستمشاهی را که هزاران سال جز ستم و ظلم و مردمآزاری و قتل و غارت کاری نکردهاند و به خاک مذلت کشاند و در این راستا کسانی که به طفیل آنان دود و دمی داشتند و ظلم و ستمی و غارت و چپاولی میکردند و الآن هم بسیاری از آنان یا در ممالک دیگر و یا در داخل هستند و شیفتهی آنانند و با بلوک غرب سرپنجه نرم کرده و آنان را که با قدرتهای شیطانی و تبلیغات وسیع عالم که در تحت فرمان آنان است، از اوج قدرتنمایی به پایین کشیده و در صحنههای بینالمللی مشت آنان را باز کرده و رسوایی آنان را بر سر زبانها انداخته و اکنون همه خصوصاًَ آمریکای جهانخوار، طرفدارانی در جهان و در بین ملتهای دربند و غافل از قدرت اسلام و بین افراد بسیاری از ملت ما که دلباختهی آنان یا قدرت آنانند، موجود و شمشیرها را بر ضد این جمهوری و سران آن از نیام کشیده و در انتظار محو این جمهوری به سر میبرند و چون منافع غرب در خطر است و اسلام قدرتمند تنها قدرتی است که این خطر را پیش آورده است و همینطور بلوک شرق ملحد که به هر صدایی که منافی قدرت آنان است، مخالف و نصفی از جهان به دست آنان است و احساس خطر بزرگ از اسلام قدرتمند برای خود و دوستان خود میکنند و در داخل و خارج نیز دلباختگانی دارند که آنان نیز به تبع معبودشان با اسلام بزرگ و جمهوری اسلامی و دستاندرکاران آن در دشمنی به سر میبرند و در فکر محو آثار آنند با این اوضاع و احوال توقع این را دارید که دست جمهوری اسلامی را بفشارند و "اهلاً و سهلاً " گویان به مداحی جمهوری اسلامی و گردانندگان آن برخیزند!
این طبیعی افکار فاسد بشر است که باید به هر وسیله خار راه را از سر راه برداشت و یک وسیلهی بزرگ علاوه بر وسایل نظامی و اقتصادی و قضایی همان بعد فرهنگی است. فرهنگ فاسد غرب و شرق اقتضا میکند که با وسایل عظیمی که در دست دارند در تمام ساعات روز به دروغپردازی و تهمت و افترا بر فرهنگ الهی اسلام بتازند و در هر فرصتی قوانین الهی جمهوری اسلامی و اصل اسلام را بکوبند و وابستگان به آن را مرتجع کهنهپرست فاقد شعور سیاسی بخوانند و قوانین اسلام را کافی برای این زمان ندانند به بهانهی آنکه قوانینی که هزار و چهارصدسال بر آن گذشته قدرت ادارهی امور را ندارد که دنیا نوآوردهایی دارد که در آن اعصار نبوده و بعض اشخاص مدعی اسلام نیز این مطلب را تکرار کرده و میکنند در این محیط باید به حسب فرهنگ الهی اسلامی، در مقابل این توطئههای دامنهدار استقامت کرد و از این فرصت الهی که به دست آمده است، نویسندگان متعهد و گویندگان و هنرمندان استفاده کرده و به مدد روحانیون آشنا به فقه اسلام و قرآنکریم احکام الهی را که برای همهی قرون است با اجتهاد صحیح از قرآن کریم، سنت نبیاکرم (ص) و اخبار سرشار از معارف الهی و فقه سنتی استخراج کرد و به عالم عرضه داشت و از خردهگیری کج روشان و آخوندهای درباری و وعاظ السّلاطین نهراسید و به آن روحانینمایان یا روحانیان که از روی عمد یا کجفهمی یا حسد و دسیسههای شیطانی [مخالفت میکنند ] با موعظه حسنه و طریقهی نبیاکرم صلی الله علیه و اله و سلم و امیرالمؤمنین و سایر ائمهی معصومین صلواتالله فهماند که این کجرویها اگر خدای ناخواسته به جایی برسد و خللی در جمهوری اسلامی -که میخواهد اسلام مظلوم در طول تاریخ را تجدید کند - وارد شود، اسلام چنان سیلی از غرب و شرق و وابستگان به آنان میخورد که قرنها فسادی بالاتر از عصر ستمشاهی را شاهد خواهیم بود.
و اکنون وقت آن است که وصیت و نصیحت پدرانه به احمد فرزندم خود بکنم.
پسرم! تو با آنکه در هیچ شغلی از شغلهای سران اسلامی ایدهم الله تعالی وارد نیستی، این سیلیهای طاقتفرسا را که میخوری برای آن است که فرزند منی و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکتری، مورد تهمت و آزار و افترا واقع شود. در حقیقت جرم تو این است که فرزند منی و این در نظر آنان کم جرمی نیست؛ البته بالاتر از اینها هم باید بگویند و خواهند گفت و باید منتظر و مهیا باشی. اما اگر ایمان و اعتقاد به حق تعالی داشته باشی و اعتماد به حکمت و رحمت بیپایان او بکنی، خواهی این تهمتها و افتراها و آزارهای بیپایان را تحفهای از دوست برای سرکوب نفسانیت خود بدانی و ابتلایی و امتحانی است الهی برای خالص کردن بندگان خود، پس سیلیها را بخور و شکر خداوند را به جا آور که چنین عنایتی فرموده و آرزوی بیشتر بکن.
پسر عزیزم! بارها به من گفتی که دربارهی تو صحبتی که دال بر تبرئهی تو از این تهمتها است نکنم و این را برای اسلام و مصلحت جمهوری اسلامی گفتی، لکن من اگر در این ورقه بر خلاف آنچه گفتی دربارهی تو چیزی بگویم برای ادای تکلیف الهی است که یک نفر مسلمان یابندهی خدا برای من مورد این همه تهمت و آزار باشد و من آنچه میدانم دربارهی او نگویم.
من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول ادارهی امور من بوده تا الآن که این ورقهی را مینویسم قدمی یا قلمی بر خلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیهی گفتارهای من یا نوشتههای من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است، بدون اذن من تصرف نکند. من در نوشته و گفتارهایی که دارم، به او و بعض اعضا دفتر حفظهمالله و به اشخاصی که متکفل رسانهها بودهاند و هستند، اجازه دادم که هر چه بر خلاف صلاح به نظر آنها است، به من تذکر دهند و احمد فرزند من در جریان امور بوده و هست و تاکنون اتفاق نیفتاده که کلمه [ای] را بدون رجوع به من اضافه یا کم کند "والله علی کل ذلک شهید ".
خداوندا! من با آنکه نمیخواهم از بستگانم چیزی که بوی مدح و ثنا میآید بگویم یا بنویسم، لکن تو میدانی که ساکت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است. اینجانب از دوستانی که در دفتر هستند، خلافی که موجب نارضایتی من باشد سراغ ندارم؛ اینان سابقهی ممتد با من دارند و در بین آنها به آقای صانعی برای بستگی به من در طول زندگی من صدمات بسیار وارد شده است که از خدای متعال برای همه اجر جزیل و صبر جمیل خواهانم.
و در آخر این را هم بگویم که احمد تاکنون برای مصارف خود دیناری از بیتالمال صرف نکرده و من از مال شخصی خودم زندگی او را اداره میکنم.
خداوندا! بر ما بندگان ناچیز سر تا پا گناه ببخشا و رحمت واسعهی خود را از ما دریغ نفرما. هرچند نالایق هستیم لکن مخلوق تو هستیم.
خداوندا! این جمهوری اسلامی و دستاندرکاران آن را و رزمندگان عزیز ما در پناه عنایت خود حفظ، و شهدا و مفقودین و شهدا عزیز را با خانوادهی آنها در رحمت خود غریق بفرما و محبوسین و مفقودین ما را به وطن خود بازگردان. به حق محمد و آله الاطهار علیهم صلوات و سلّم.
تاریخ 27 ربیع الثانی 1408 (28/9/1366) روحالله الموسویالخمینی